بسی نکته ی نازک نهفته در خط یار / تو فهم آن نکنی که ای ادیب من دانم
الآن در سفر چهارم طی مسیر می کنند، الآن بیچاره سالک کارتازه در مقام سیر اول است رسیده به اسماءالله است، عقل اقتضاء عین ثابت این شخص یکد فعه در سیر اولش به اسم الصمد الهی تجلی میکند و اسم الصمد الهی دراو ظهور پیدا کرد دست خودش که نیست دارند می برند ش ،آقا اینکه الصمد شد از غذا افتاد ، از خورد و خوراک افتاد ، از توجهات افتاد یک نفری که این معارف برایش پیاده نشده میآید این سالک و عارف را مسخره می کند ببین دیوانه شده است ، این دیوانه که احادیث گفته همین است دیوانگان یعنی هنوز کامل نشدند و کملین نیستند،یعنی در سیرند و سیر جذبات الهی اینان را گرفته است،هنوز پس نداده است
ولی مردم غافل که ( اولئک کالأ نعام بل هم آضلل اولئک هم الغافلون ) [1]
(ام تحسب ان اکثرهم یسمعون آو یعقلون ان هم الا کا لآنعام بل هم آضلل سبیلا ) [2]
که نمی افتد چه طوفانی است درون اینها فکر می کند که باید اینطور باشد بخاطره همین هرازچند گاهی مکه گفت در منا آتش سوزی است ولی امثال من که پای تلویزیون می نشینم می بینم که آتش سوزی شده شما وقتی که نگاه می کنی یکدفعه کشف می کنی که یک سوخته دلی آن سال در منی بود سوز درونش منا را سوزاند حالا ممکن است سوز درون این به صورت یک اتصال سیم تجلی پیدا کند ولی این منی را به آتش می کشد هرازچندگاهی می شود مناسبت
حق عیان است ولی طائفه ای بی بصر است شما اگر دقت کنید از سال 88 به بعد هر اتفاقی که سر ما افتاده
بعد از رفتن آقای بهجت که رفت می دانید چقدر اتفاق افتاد. جمع کرد ، رفت آقا ، آن خلأ ایجاد شد، دارند می آید . یک چیزها یی که :
تو فهم آن نکنی که ای ادیب من دانم
خطی که یار من نوشته قلمی که آن یار من نوشت تو فکر می کنی که میفهمی. نخیر تو فقط شکلش را می بینی
بسی نکته ی نازک نهفته در خط یار
تو فهم آن نکنی که ای ادیب من دانم
چرا یار آن جور آورده یا این جور نیاورده تو با آن کاری نداری ادیب آن را من می دانم
لاحجبها عالم لانها لیست محبوسة فی البرزخ- چون این شخص کاملی که لا یشغلها شان عن شان در برزخ – بل لها تمکن الظهور فی هذا العلم – به این میگویند رجعت معنای حقیقی رجعت این است – متی شاءت این را میگویند رجعت شما بخاطر همین آقایان هم میفرمایند که رجعتی که متکلمین به این خورد ما دادند که هر کس این را قبول نکند اعدامش میکنند آقای فلانی منتظر این نباش که قبل از حضرت یا بعد از حضرت ائمه بلند شوند و بیایند شمشیر به دست گیرند رجعتی که قرار است اتفاق بیفتد ما را تکلیف کرده اند و موظف کرده اند به آن معتقد باشیم آن اتفاق افتاده است حق عیان است ولی طائفه ای بی بصرند این کمل به محض اینکه انزال شد ظاهر میشوند – بل لها تمکن الظهور فی هذا العالم متی شائت – هر وقت که بخواهند در این عالم ظهور دارند چطور الان یکی از آقایان میگفت که یکی از آقایان از علامه طباطبایی نقل میکرد که من در نماز تحت الحنک نیانداخته بود که آقای قاضی آمد و تحت الحنک مرا باز کرد و انداخت با یک حالت عصبانیت بعد آن بنده خدا میفرمودند که الان هم آقای قاضی به شاگردانش سر میزند چون فرموده بودم من از خدا خواسته ام که جسمم در اختیارم باشد یعنی در بررزخ هم در اختیار خودم باشد بروم و برگردم بخاطر همین نه تنها در عالم بررزخ در این عالم هم میتوانی به آن عالم هم سر بزنی گفت زید را صباحی پیامبر گفت که زید : کیف اصبحت ای رفیق باوفا کیف اصبحت گفت که دارم غوغای اهل جهنم را میشنوم داشت میرفت عالم دیگر ولی خب نتوانست زیاد دوام بیاورد پیامبر دعا کن که شهید شوم داشت لب گزیدش مصطفی که داشت افشاگری میکرد و دیگر ساکت شد